و مبلغي که از يک انسان خوبِ معمولي هم کمتر است. وقتي قرار است در ميان هزاران هزار رمان ، يک کتاب درباره زندگي طلبگي نوشته شود به اين معناست که نويسنده درحال روايت سمبلي است از يک مفهوم و مصداقي است از يک جامعه گسترده و اين درست نيست که ما با وجود قشر گسترده اي از طلاب باسواد و متدين و با اخلاق، کسي را بعنوان نماينده اين جماعت معرفي کنيم که در انظار عمومي باعث خدشه به کل مفهوم شود. بله، اگر ده ها رمان و کتاب درمورد مبلغين نوشته مي شد که نمونه هاي عالي و دوست داشتني از طلاب را معرفي ميکرد و يکي از آن ده ها کتاب هم رمان برکت بود خيلي جاي اعتراض باقي نمي ماند، چرا که ما منکر وجود اين مدل انسان ها در حوزه نيستيم، اما وقتي يک کتاب يک تنه مي خواهد وارد اين عرصه شود و شايد براي اولين بار زندگي يک طلبه را از فضاي دروني آن به نمايش بگذارد، درست نيست که بخش اعظم اين نمايش، روايتگر کم و کاستي هاي حيرت انگيز آن باشد. و شايد حقيقتا در عالم واقع از اين نمونه مبلغين انگشت شمار باشند. نويسنده اين کتاب بايد پاسخگو باشد در مقابل هزاران نگاه مثبتي که از مبلغين خالص و مخلص ما برداشته مي شود و ميرود به سمت دلايل ديگري که آنها ميتوانند از تبليغ داشته باشند، مثل پول، جايگاه اجتماعي، يا فرار از همسر، قانون، گرفتاري،و... مگر چند درصد از افراد جامعه ما از نزديک با زندگي طلبگي درگيرند تا تشخيص دهند که اين کتاب حکايتگر يک درصدي است که مثل بقيه نيستند يا بيانگر مشت نمونه خروار؟