دقیقه های خیالی | ||
[ پنج شنبه 96/8/18 ] [ 9:59 صبح ] [ من و دوستم ]
[ نظرات () ]
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
وینسن و گرگ خندان نویسنده: بیژن کیا این رمان، واقعیتی که چند سال رسانه های جهان آن را مخفی کردهاند را، لو میدهد ... جیمز برای آنکه برای مردم دنیا این معما را حل کند، جان خودش، ماریا، و ... را به خطر میاندازد ... معمایی پر کشش و کُشنده...
آدم کشتن، یکی از کارهای راحتی است که مخصوص یانکی ها است. پوشاندن تاریخ هم کار دیگرشان است. کشتی کاشفی که از اروپا راه افتاد و به قول خودشان به قارهی آمریکا رسید و در کتابهای تاریخی ما هم به طرز مسخرهای آمده است که چه کسی قارهی آمریکا را کشف کرد و ما هم جواب میدهیم: کریستف کلمپ در حالی که درست این است که بپرسند که افرادی که پا به قاره آمریکا گذاشتند چه کسانی بودند؟ و ما هم جواب بدهیم یک سری قاتل و جانی اروپایی که ساکنان قارهی آمریکا را کشتند، زنانشان را عقیم کردند و سرزمینشان را تصرف کردند و خلق و خوی وحشی آمریکایی را پایه گذاری کردند. داستان این کتاب، راجع به زن و شوهری است که حق دوستند. پسری که دنبال این است بداند چه شد که ناو آمریکایی، هواپیمایی مسافربری ایرانی را هدف قرار داد و 280 زن و مرد و کودک را کشت. او طی تحقیقاتش به حقیقتی میرسد که آمریکاییها با دروغ پوشانده بودنش بعد از تذکرهایی که میگیرد و گوش نمیدهد میکشنش. بعد همسرش را که پیگیر میشود میکشند. بعد خبرنگاری که پیگیر شده بود را میکشند، بعد پدرش که یکی از بازماندههای سرخپوست ها بوده و پیگیری میکند را هم، هم... منتهی پدرش زرنگی میکند نتیجه تمام تحقیقات را در یک وبلاگ میگذارد. برای چند نفر از جمله یک ایرانی به صورت رمانی به نام آدمخوار میفرستد. نویسنده تلاش کرده بود تا بتواند سبک و سیاق زندگی و کلام امریکایی را رعایت کند و به صورت ماجرایی معماگونه کار را جلو ببرد. یعنی هم معمای هواپیمایی ایرباس را حل کرده است، هم فکر و روش استکباری و جلادی آمریکایی ها را گفته است، هم به جریان سرخپوستها پرداخته است. بهر حال کتاب جذابی است و اگر چه کمی طولانی، اما خواننده دوست دارد پایانش را بداند... یکی از ویژگیهای بارز شخصیتهای اول رمان: حقطلب بودن و نترسیدن به ظالم است که نتیجهی کارشان رساندن حقیقتی که پوشانده شده بود به جهان است. یکی از ویژگیهای کلی داستان، نشان دادن خلق و خوی استکباری آمریکاییهاست و فضای کنترل شدید رسانه و فضای مجازی در آنجاست. در بوق و کرنا کردن آزادی، فقط همان آواز دهل است که به قول معروف از دور شنیدن خوش است. اما در بطن آن چیزی جز ترس و کنترل شدید و پوشاندن حقیقت نیست. نسل امروز ما باید این کتاب را بخواند. [ چهارشنبه 96/8/10 ] [ 10:52 صبح ] [ من و دوستم ]
[ نظرات () ]
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین باید جک لندن را زنده کرد تا دوباره قلم بزند. با همین وقتی که در حال و احوال یک سگ داشته است. سگی که خانگی بوده و رام، به خاطر باخت در قمار واگذار می شود به عده ای که وحشیانه با او برخورد میکنند و سگ کم کم هم دزد می شود، هم وحشی و سر آخر هم با گرگ های وحشی همراه می شود و می رود. نویسنده چنان عمیق در حالات این سگ دقیق شده است که فکر میکنی خودش دو، سه دوره سگانه زندگی کرده است یا اصلا از اول سگ بوده و حالا آدم شده است. و نوشتهای بیرون داده که فقط فایدهاش یک هیجان کوتاه آن هم برای نوجوان و کودک است. البته با توجه به خُلق و خوی صهیونیستها و آدمکشی و زندانهای آمریکایی ها بد نیست از خدا بخواهیم که به جک لندن فرصت بدهد بیاید شخصیت سگ داستانش را تبدیل به یک خونخوار و جنایتکار جنگی امروزی کند. بهر حال قلم و توصیف خوب نویسنده باعث شده است کتابی با این بیمحتوایی جهانی شود. هر چند که غربی ها و امریکایی ها انقدر اعتماد به نفس دارند که با کمک رسانه همهی دار و ندار خودشان را جهانی میکنند و همه ی دارایی های دیگران را ناچیز نشان میدهد. کتاب ارزش یک بار خواندن هم ندارد، مگر اینکه بگوئید هر کس میخواهد سرانجام پذیرش فرهنگ و ادبیات امریکایی را بداند این کتاب را بخواند. [ چهارشنبه 96/8/10 ] [ 10:51 صبح ] [ من و دوستم ]
[ نظرات () ]
ناتمام ماندن کتاب فتح خون و شهادت نویسنده، تحلیل خاصی در پی داشت: گویا عمق پیام کتاب چیزی نبود که از دریچهی برگهای کاغذی به مخاطب برسد. [ چهارشنبه 96/7/19 ] [ 2:44 عصر ] [ من و دوستم ]
[ نظرات () ]
مردن به خیال بعضیها پایان تمام لذت هاست. پس مرگ بد است.چون تو را از هرچه که دوستش میداری جدا می کند. اما... وقتی انگشتم را روی موبایل میگذاشتم و لمس میکردم و صفحه ها را ورق میزدم تازه میفهمیدم که مرگ خیلی هم پایان لذت نیست. این آخرین برگ است از آخرین لحظه های زندگی. اما میشود زنده بود و در این دنیا هم بود و هزار بار بدتر از مرگ تمام خوشی ها را نابود شده دید. رمان دیوانه کننده بود. هرشخصیتی که میخوانیدش، آنقدر خیانت دیده بود و یا آنقدر از خوبی آدمیت دور بود که دچار شوکه میشوی... زن و مرد رمان، پولدار بدبخت بودند.متمدن خیانت دیده، غرب گرای دروغگو، زن هایش خیانت کار، مردهای خیانت دیده، پول دوست، بیچاره، هیچ دونفری با عشقشان ازدواج نکرده بودند، عاشق کس دیگر بودند و همسر این یکی. برای پول، برای عشق شکست خورده، برای تفریح چه کار که نمیکردند. چون همه اش آرامش میخواستند و این آرامش گم شده بود. تابه حال این طور ناآرام نشده بودم . شراب و سیگار و روابط و پول و سفر هم آرامشان نمیکرد که من خواننده آرام شوم. همه درس خوانده، خوش تیپ، پولدار، مشهور و نامدار بودند و برای یک لحظه آرامش عمه ی بی نام و مسلمان بال بال می زدند. ؟؟؟ باور کنید که غرب خودش هم به بن بست این لذت های کوتاه مدت رسیده است. می خواهد که حرفی جدید بشنود و به آرامش برسد. آن وقت جوانان با فرهنگ ایرانی در به در رسیدن به مدل غربی است این رمان، فضای آزاد و راحت بین جوانان را ترسیم میکند که از آن تن ها بدبختی میجوشد و درد. نمیدانم بشریت چرا خالق را رها کرده است؟ اگر خوش بختی میخواهد که باید دست به دامان همان کسی شود که او را در این دنیا قرار داده است. و اگر بدبختی، باید به خودش پناهنده شود. نتیجه؛ دور شدن از خدا و دل بستن به هوی و هوس می شود و این رمان را جوان ها بخوانند شاید شاید شاید خودشان را از خواب بیدار کنند... [ چهارشنبه 96/7/5 ] [ 2:13 عصر ] [ من و دوستم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |