سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دقیقه های خیالی
 
قالب وبلاگ
لینک های مفید

 

سیر داستان:دختری که ظاهرا داستان خودش را می گوید،اما واقعا دارد درد تمام زن ها را می گوید،رویای دست نیافتنی دل های زنانی که کسی را می

 

خواهند وآن کس هیچ وقت نمی تواند این خواسته را برآورده کند.پس هیچ گاه به واقعیت نمی رسد و مثل خوابی کوتاه می ماند.

پیام اصلی:عشق حقیقتی است که هست اما تو قطعا به آن نمی رسی و همیشه زجر خواهی کشید.

پیام ها:انسان ها به ظاهر خوشند و دل به زندگی دادند اما در باطن هر کدام شکستی دارند که آن را می پرستند وغمزده ی آنند

-مردان بی اراده و غیرقابل اعتمادنند

-زنان همیشه گدای محبتی هستند که در کس دیگر هست

-هرکس هرچه را دارد قدر نمی داند و در پی آنی ست که ندارد و دست دیگری است.پس همیشه ناراضی و حسرت زده است.

شخصیت اول:شعله دختری که در عشق خیابانی اش مهرداد به ناکامی می رسد.با مهردادتمام می کند عشق را تجربه می کند.دل می دهد و می تازد اما

 

سرآخر مهرداد با کلمه ی بله به دیگری او را رها می کند.شعله ی سرگردان کس دیگری می شود.همراه او همه جا می گردد.شعله دختری ساده،بی

 

اراده،بی هدف و از درون تهی از مفاهیم،تشنه و خواهنده ی آسایشی که همه به دنبال آنند و نه آرامش دارند و نه آسایش.

شیوا:خواهر شعله که به اسم عقلا دنیا دوست عاقلانه زندگی می کند،اما او درکنار شوهرش عاشق دوست شوهرش می شود و همه ی آسایش و آرامش

 

و عقلش می رود.

-دنیای عجیبی ست.وقتی گفتند این رمان خیلی طرفدار دارد دنبال محتوایی ناب می گشتم تا لذتی عمیق ببرم اما وقتی خواندم دیدم دربدری انسان ها را

 

روایت می کند که از خدافرار کرده اند تا به آرامش برسند اما در عوضش دچار سرگردانی شده اند،شعله نماد سرگردانی بشر امروز است که دنیا و خودش را

 

محور کرده است تا بهتر زندگی کند اما در چنان زجری اسیر شده است که راهی جز افسردگی و گوشه گیری . حسرت ندارد.فروغ نماد زنی که برای سال

 

ها پیش است.شیوا نسل بعد و شعله نسل فعلی و هرسه یک مسیر را رفته اند.و جز تنهایی و حسرت نصیبی نبرده اند.کاش کسی که این رمان را می

 

خواند کمی هم فکر می کرد که این سبک زندگی راهی جز به«هیچ»ندارد.ودختران سرزمین من می پذیرفتند که دنیا همه اش یک هوس است.هوسی که

 

هرچقدر هم آن را بیشتر و محکم تر بمکی جز آب تلخ حسرت و غم چیزی روزیت نخواهد کرد.

تبت نه سرزمین رؤیایی که رؤیای هوس آلود تب دار دنیاست،به تجربه اش نمی ارزد.شعله دختر درس خوانده ای که نمی داند از زندگی اش چه می

 

خواهد،فکر می کند زندگی همه اش یک مهرداد است که با او سوار ماشین بشود،خوش بگذراند،خوش بخورند،خوش بپوشند،خوش بگردند وخوب طبق

 

همین قاعده مهرداد ادامه ی خوشی اش را در ازدواج بادختر دیگری می بیند،پس شعله را رها می کند و خوشی شعله زایل می شود وزندگی اش یکباره

 

خالی.بعد دوباره همین را با یک تغییر دیگر در مرد دیگری دنبال می کند که آن مرد هم خوشی اش را در ازدواج نکردن با شعله و فقط در دوستی می

 

داند.دقیقا همین روال برای شیوا خواهر شعله هم تکرار می شود.او ابتدا خوشی اش را در ازدواج با جاوید می داند وبعداز دوتا بچه و ادعای تلاش برای

 

زندگی بهتر عاشق دلخسته ی صادق دوست شوهرش می شود و خوشی زندگی اش عوض می شود والبته صادق هم عاشق شیوا زن دوستش می

 

شود.

رمان کلا نگاه سکولار و اومانیستی را ترویج می کند.زندگی بر مبنای غیرازخدا،پایه هایی سست داردوانگار که صحنه های ماهواره را برداشته اند و نوشته اند.

بهرحال زنان و مردان اگر عبرت بگیرند و از آغوش اومانیسم به آغوش گرم و اطمینان بخش و شیرین خدا برگردند قطعا از این آسیب ها در امان خواهند بود

نکته آخر:داستان پیچش کمی داردکه انگیزه ی ادامه دادن را  می کشد،تعداد فصل ها بیش از حد هستند که احتمالا ضعف در پیوسته نویسی را می

 

رساندو مسائلی که حرمت ادبیات را زیر سوال می برد در آن به وضوح دیده می شود.


[ یکشنبه 95/2/26 ] [ 7:7 صبح ] [ من و دوستم ] [ نظرات () ]

 

                               

خسرو جوان برومند و پرسروصدای بختیاری هاست که آنچه دلش می خواهد می کند و کاری به سنت ها و خانواده اش ندارد.

و این داستان پرماجرایی می شود که در سه جلد خواننده را با خود می کشد.

بین رمان های معمولی کتابی است که هم داستان دارد،هم پیچ وخم های جذاب دارد،هم تاریخ  و طول زمان دارد و همین رمان را یک سرو گردن بالاتر از دیگر رمان ها می برد.

انسانی است که مدام در مقابل هوس ها،طوفان ها و شداید زندگی قرار می گیرد و مختار وآزاد باب میلش رفتار می کند.

رمان فرای اتفاقات اصلی جریان فرهنگی اصیل کشورمان در زندگی شخصی فرد غور می کند وجلو می رود که این یک نقص است.اما بیان زندگی های گوناگون افرادی که همین حالا هم اطراف ما هستند،چشمان خواننده را به روی واقعیات زیادی باز می کند.

و دیگر این که از عشق وعاشقی معمول رمان ها که کف خیابانی است و خیالات محض،تکرار تکرار تکرار فراتر می رود وپا به عرصه ی زندگی این جوان می گذارد و از عاشقی تا...او را همراه داستان می کشاند.

برای آن هایی که می خواهند کم کم از قید رمان های معمولی کم یا بی محتوا نجات پیدا کنند اما مانده اند با اعتیادشان چه کنند توصیه می شود.


[ جمعه 95/2/24 ] [ 3:6 عصر ] [ من و دوستم ] [ نظرات () ]

            


[ سه شنبه 95/2/14 ] [ 11:59 عصر ] [ من و دوستم ] [ نظرات () ]

خیلی چیزها به زندگی تو،به شهر تو،به آرمان های تو،به ریخت وقیافه ی تو و به آیین تو نمی آید تنها القای دیگران به توست.ونگرانی های درون فکر

 

و ذهنت که باعث می شود مدام بپرسی:بهم میاد؟و دائم بگویند:بهت میاد،البت نمی آد.

 

اما واقعا رمان«بهم میاد»به فرهنگ شیعی ما نمی آید و چطور به زور به خورد ما دادند که این کتاب به درد کشور ما می خورد.نمی خورد بلکه خوراندنش.

 

سیرداستان زندگی دختر مسلمانی است که به اجبار راهی اروپا شده است و آنجا با سبک وسیاق زندگی اروپایی بزرگ شده است و حالا او تصمیم می

 

گیرد حجاب داشته باشدوبا تمام تحقیرها و برخوردهای منفی هم مقابله می کند.عجیب داستان این است که مدل زندگی اش با فرهنگ آن ها جلو می رود

 

و تنها پارچه ای بر سرش اضافه می شود.

 

پیام اصلی:حجاب به زن ها می آید مخصوصا اگر همراه با آرایش باشد و با مدل های گوناگون بستن شال و روسری که جذابیت زن را حتی بیشتر از بی

 

حجابها کند.والا هیچ محدودیتی در روابط با هر نوع نامحرم برای تو وجود ندارد.

 

پیام های فرعی:کلا در نحوه ی زندگی کردن آزاد هستی  و از دین اسلام نماز وروزه و یک تکه پارچه اش کفایت می کند.بقیه اش مهم نیست.

 

-پسرهای لائیک را از دست نمی دهی اگر محجبه  بشوی.یعنی در رابطه ات مشکلی ایجاد نمی شود.

 

-همیشه جذاب بودن مهم است.حتی اگر با روسری یا شال باشی.کاری کن که وقتی نگاهت می کنندخوششان بیاید.

 

-کاری که فکر می کنی درست است انجام بده هرچند که تحت فشار قراربگیری و متهم شوی و...

 

این کتاب را همان چاپ اول خریدم وخواندم و چقدر متاسف شدم که در مدارس و دانشگاه ها این کتاب را به عنوان کتابی برای حجاب معرفی می

 

کنند.تاسف برانگیز بود که اصلا دقت نشد که پیام های بالا بسیار بیشتر به مخاطب القا می شود تا بحث حجاب.مشکل بزرگ ما حجاب نیست.عوض شدن

 

فکر و خالی شدن اندیشه ها از افکار ناب اسلامی است که نتیجه اش در گم کردن شخصیت زن ها هویدا شده است و خودکشی این گروه با دور شدن از

 

شان انسانی شان و جلوه دادن ویژگی های حیوانی شان است.بهرحال از دوستان بعید بود که چنین رودستی بخورند.

 

ترویج سبک زندگی اروپایی برای دخترشیعی این درد فعلی جامعه ی ماست


[ سه شنبه 95/2/14 ] [ 11:42 عصر ] [ من و دوستم ] [ نظرات () ]

 

هرچقدر تلاش کردم تا این رمان را با علاقه بخوانم نشد!

 

نه به خاطر اینکه محتوا نداشت!

 

و نه چون اینکه قلم و سبک نداشت!

 

و نه بخاطر نویسنده و یا حتی انتشاراتش!

 

و نه به دلیل گرمای هوا و سردی مزاج...!

 

بلکه هرچند که درکتابی که با سبک واگویه ی فکری و ذهنی نویسنده با خودش نوشته شده است و هدف مشخصی هم دارد،آنقدر حاشیه دارد و شخصیت


هایش گنگ هستند،آنقدر زمان و مکان را گم می کنی...که تمام ذوق خواندنت کور می شود.شخصا برای آن خواندم که بتوانم با انصاف نظرم را بدهم.

 

جای جای رمان تکه های زیبایی از ذهن نویسنده تراوش کرده بود،اما یکنواخت بودن کل داستان و بدون هیجان بودن اتفاقات باعث خستگی می شد.البته

 

نویسنده سعی کرده بود با قرار دادن یک زن یهودی زیبا در داستان و دختری به نام  سوفی کمی فضا بدهد اما باز هم خستگی خواننده را پاسخ نمی داد.

 

حالا اصل داستان چه بود؟!

 

در سرزمین فلسطین لوحی در دست مسلمان ها بود که در آن یازده فرمان«یهوة»نوشته شده بود واثبات حقانیت دین اسلام را می کرد.این نوشته را خود

 

یهودیان دیدند و بر اصل بودن آن صحه گذاشتند و حالا در خانه ی مسلمانی که در آن یهودی هجرت کرده ای زندگی می کرد پنهان شده بود و دو مسلمان با

 

روندی توانستند آن را در بیاورند وبخوانند.

 

بهرحال رمان شاید می توانست خیلی بهتر از این نوشته شود 


[ پنج شنبه 95/2/9 ] [ 6:34 صبح ] [ من و دوستم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 33
بازدید دیروز: 53
کل بازدیدها: 78136