دقیقه های خیالی | ||
قرار نبود که آدمیزاد اهل همه چیز باشد! قرار بود که اهل خوبی ها باشد، زیباییها و پاکی ها ! قرار نبود که مخلوق ضعیف، خالق قادر را حذف کند. قرار بود که زیر سایه خالقش توانمند شود و خوش بخت! قرار نبود که وقتی قلم به دست می گیرد هرچه که نباید بنویسد! قرار بود که راوی خیر باشد و معرفی کننده ی بدی ها ! رمان قرار نبود و قرار بود نوشته ی هما پوراصفهانی در صفحه ای مجازی است که نوجوانان و جوانان زیادی را پای خود نشانده و آن ها را در رویاهای این دوران فرو برده است و سر آخر دست خالی برگردانده است. رمانی که با شیطنت های سه دختر شروع میشود البته قرار نبود که آدم ها این قدر بی اخلاق باشند و زبانشان در هر دور چرخش یک دور به کلمات رکیک بچرخد که متاسفانه در این رمان و امثالش پر از حرفایی است که عرف جامعه به آن می گویند: فحش!! چرا پور اصفهانی این قدر اصرار دارد که شخصیت های داستانی اش در حرف زدن بی پروا باشند و کلاس و فرهنگ و شخصیت را فقط در پول و پوشش زیبا و زندگی های گران قیمت بداند نمیدانم. دختر و پسر شخصیت های رمان او فوق العاده زیبایند و پولدار، دخترانش هیچ ویژگی فرهنگی، روحی و اخلاقی و اجتماعی خاصی ندارند اما چنان محبوب القلوبند که انسان حسرت میخورد. پسرانش همه بسیار بداخلاقند تا جایی که در جای جای داستانش با زن عصبی رفتار میکنند و به قول خودش سگ دارند. هر چند او گاهی این حالت را غیرت می نامد. البته که معنی محبت و غیرت و فرهنگ و ادب و محبوبیت و مقبولیت در ادبیات داستانی امروز بسیار متفاوت شده است. رمان قرار نبود زندگی بی هدف دختری به نام ترسا ست.که بزرگترین هدفش در دنیا ،دکتر شدن است و حاضر است برای رسیدن به آن قید خانواده را بزند و به کانادا هم برود. حتی خودش هم نمی داند از رفتن چه میخواهد. ازدواج صوری می کند و بقیه ی رمان، داستان این زندگی ست. هما پور اصفهانی در خلق صحنه های احساسی و خیالی بی پروا، خوب قلم میزند و این نقطه ضعف نوجوانان و جوانان است و همین هم است که طرفداران زیادی دارد و الا که رمان هایش در خواننده رشد و حرکت و تحول مثبتی ایجاد نمی کند. در جای جای داستانش میخوانی که دو هفته گذشت،یک ماه گذشت،... و یکهو صحنه حسی اش شروع میشود. کل زندگی ها میگذرد بی هیچ محتوایی و فقط لحظه های خاص تولیدی خیال خوب پردازش میشود. خلاصه آن که خوانندگان اذعان میکنند که خیلی قشنگ است اما هیچ رشد فکری و بار روحی برایشان ندارد جز حسرت زدگی از اینکه کاش مثل شخصیت های دختر رمان زیبا و راحت و پول دار و محبوب و آزاد بودند و یکی مثل پسر رمان قد بلند بداخلاق، خوشگل، پولدار و...گیرشان می آمد. چیزی که در عالم واقع نیست. [ دوشنبه 95/6/8 ] [ 10:33 صبح ] [ من و دوستم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |