دقیقه های خیالی | ||
مالیخولیا را شنیده بودم، اما کتابی که مالیخولیایی باشد نخوانده بودم دلقکی که خالی است از هر هدف و برنامه. تنها یک دلقک که پراست از تنش، سردرگمی بدبختی،تلخی و نفهمی ها کتاب عقاید یک دلقک برای خواننده، همان قدر سردرگمی و پوچی می آورد که در زندگی دلقک بیچاره جریان داشته است... جوانی از خانواده ای پولدار امّا خسیس، بی احساس، بی هدف، بی برنامه و همیشه معترض به والدینش بر سر هر عقیده و ماجرایی که برایشان پیش می آید. با دختری که عاشقش می شود زندگی جداگانه ای را آغاز میکند زندگی به سبک و فرهنگ غربی، یعنی جدا از خانواده (تا جایی که 5 سال به والدینش سر نمی زند) البته زندگی و همبستری بدون ازدواج رسمی و ثبتی، فقط بر مبنای لذت شخصی. او می شود دلقکی که مالیخولیا دارد. دختر پس از 6سال و بعد از 2سقط او را رها میکند و با دوست پسر قبلی اش ازدواج میکند. حالا دلقک قصه ما تنهاتر از قبل شده... ((( و این تمام ماجرای یک داستان آلمانی است.)))) برای من عجیب است این استقبال پرشور و هیجانی جوانان ایرانی از خواندن و تعریف و به به و چه چه کردن از این کتاب!!! درحالی که در سرتاسر کتاب سبک زندگی غربی توسط خودشان، رد و مورد نقد واقع می شود. واقعا چقدر زندگی ها در اروپا سرد و تلخ پیش می رود. مردمش چقدر بیچاره اند و جوانان ما با چه سرعتی به سمت این بیچارگی میتازند!!! و زندگی پر از لذت و آرامش ایرانی اسلامی را رها میکنند کاش و تنها کاش کسانی بودند تا از بین ادبیات خود چشم آبی ها، چشمان جوانان ایرانی را به روی حقایق باز میکردند...
[ شنبه 95/11/23 ] [ 1:11 عصر ] [ من و دوستم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |